این تحقیق در مورد روانشناسی ازدواج و طلاق در 33 صفحه و شامل ازدواج و طلاق از دیدگاه روانشناسی،روانشناسی،ازدواج،طلاق،دوران نامزدی،روابط زناشویی،همسر،انتخاب همسر،زوج یابی، و منابع می باشد...
فهرست:
مقدمه. 4
انتخاب همسر. 4
اشتغال.. 5
نظام وظيفه. 6
مسكن.. 6
توقعات... 6
عوامل اجتماعى ـ فرهنگى ـ اقتصادى موثر در سن ازدواج.. 7
عدم تضمين براى زندگى آينده 7
شهرنشينى.. 8
تاثير تجربه هاى تلخ و شكستهاى اطرفيان.. 12
طرفداران بالا بردن سن ازدواج مى گويند. 15
تفاوتهاى سنى دختر و پسر در ازدواج.. 16
طبقه بندى عوامل.. 19
تإثيرپذيرى جوانان.. 20
اهداف ازدواج.. 21
انتخاب همسر. 21
ارتباط و آشنايى.. 22
تإثير عوامل فرهنگ سنتى و غربى.. 22
نقش سواد. 23
نقش اعتقادات مذهبى خانواده ها 24
تنظيم خانواده 25
ابعاد مختلف طلاق.. 26
مراحل انتخاب همسر. 26
مشاوره پیش از ازدواج.. 26
مشاوره قبل از ازدواج 4 حالت دارد: 27
سوالات خواستگاری.. 27
دوستی های قبل از ازدواج.. 31
آسیب های دوستی قبل ازدواج.. 31
افت تحصیلی یا رکود علمی.. 31
اضطراب، تشویش و احساس نگرانی.. 32
فقدان شناخت درست و واقع بینانه. 32
تصمیم گیری نادرست برای ازدواج.. 32
ایجاد جو بدبینی در زندگی مشترک... 32
ایجاد مشکلات روحی.. 32
آسیب های اقتصادی.. 32
مقدمه
ازجمله عوامل موثر بر سن ازدواج تغيير اهداف ازدواج مى باشد. در گذشته فرد به هنگام ازدواج بيشتر پايبند ملاحظات اقتصادى و اجتماعى بود ولى امروزه, عليرغم توجه روزافزون به اينگونه موارد, بيشتر طالب همسرى است كه با او هماهنگى فكرى و روحى داشته باشد و از نظر امور ذهنى و معنوى با وى همسانى داشته باشد. اين مسإله در انتخاب همسر اثر گذاشته و انتخاب را مشكلتر و درنتيجه سن ازدواج را عقب تر مى برد.
انتخاب همسر
از طرف ديگر مسإله انتخاب همسر و تضاد بين طرز فكر و انديشه دو نسل ايجاد مشكل كرده و بر سن ازدواج اثر گذاشته است. انتخاب همسر به طريقه سنتى و توسط پدر و مادر ازجمله مشكلاتى است كه جوانان در راه ازدواج خود از آن ياد مى كنند. در گذشته خانواده ها فكر مى كردند كه جوانان براى همسرگزينى صلاحيت لازم را ندارند و بيشتر تابع احساسات اند و به همين جهت حق انتخاب همسر براى فرزندانشان را از آن خود مى دانستند. اكنون عوامل مختلف ازجمله رشد فكرى و معنوى جوانان به آنها استقلال فكرى و قدرت تصميمگيرى داده است به نحوى كه تدريجا حق همسرگزينى را كه زمانى برعهده پدر و مادرشان بود خود به عهده گرفته اند.امروزه ديگر انتخاب همسر مانند گذشته به آسانى انجام نمى گيرد. مرد و زن هردو مايلند كه همسرى رفيق زندگى و موافق ذوق خود برگزينند(22) كه از همه نظر با او همسويى داشته باشند. امروزه جوانان به مرور در جريان مرحله اول (همسريابى) فعالتر مى شوند. و به هنگام اتخاذ تصميم نهايى كه مستلزم ارزيابى و داورى است. كار والدين و بزرگترها آغاز مى شود. اما بايد گفت سير قهقرايى قدرت پدر و مادر هرگز به معناى آن نيست كه آنها ديگر براى تحميل خواست خود بر فرزندان كوششى معمول نمى دارند. به نظر كارلسون(23) تصويب و تإييد ازدواج فرزندان توسط پدر و مادر, رضايت فرزندان از زندگى خود را تحت تإثير مثبت قرار مى دهد. فرزندان اغلب مايلند انتخاب آنها همراه با تصويب والدينشان باشددر مورد دختران مسإله به صورت ديگرى است و به زعم آنان محدوده انتخاب براى آنها يكجانبه مى باشد. با وجود آنكه در اسلام خواستگارى دختر از پسر بلامانع است ولى نه تنها فرهنگ ما اين موضوع را نمى پذيرد بلكه در سراسر جهان زنان پذيرفته اند كه بگويند فلانى مرا خواستگارى كرده است. يعنى زن مى پذيرد كه اگر وى به خواستگارى مردى برود علامت اين است كه حاضر به اعتراف به نقص خود شده است تا در كنار مردى آن را كامل كند درصورتى كه شخصيت جلب مرد و حفظ نسل زن در برابر شخصيت تفوق طلبى مرد به معناى اين است كه زن را نقصى در اين مسإله نبوده و مى تواند يكجا موقر بماند و جلب كند و چون جلب كرد نسل داشته باشد. اما احساس تفوق طلبى نقص است و بايد يكى را براى اثبات فائق بودن خواستگارى كرد(25). لذا دختران و خانواده هاى آنها اقدامى در اين جهت به عمل نمىآورند و قدم پيش نمى گذارند به همين جهت دختران يكى از مشكلات ازدواج خود را نيافتن همسر ايدهآل مى نامند.توجه به مسائل طبقاتى ازجمله عواملى است كه در راه انتخاب همسر همواره موثر بوده و بر مشكلات موجود بر سر راه ازدواج جوانان مى افزايد. موقعيت طبقه اى جوانان عامل مهمى در انتخاب همسر است زيرا هر طبقه با خلق و خوى و آداب و عادات ويژه خود دنياى خاصى را تشكيل مى دهد درنتيجه سازگارى بيشتر است. و والر(26) در گفتارى به نام زناشويى هاى درون گروهى تإكيد مى كند كه: ((مهمترين واقعه در امر همسرگزينى, گرايش آن به سوى وصلتهاى اجتماعا همسان است.)) و اين بدان معناست كه ما خواهان ازدواج در طبقه خويشيم.امروزه مشكل اساسى در امر ازدواج براى اغلب طالبان آن بخصوص مردان به علت نوع خاص وظايف آنان كه تإمين مخارج زندگى است, مسإله فقر و امكانات مادى است. غم تإمين معاش و هزينه زندگى از مهم ترين نگرانى هاى جوانان در امر ازدواج مى باشد. جوانان اظهار مى دارند كه ازدواج امرى فطرى است كه اگر پيش نيازهاى آن فراهم باشد مشكلى به نام ازدواج نخواهيم داشت. اميد به آينده از پيش نيازهاى ازدواج مى باشد و اگر اميد به آينده با عواملى مانند مشكلات اقتصادى و اجتماعى تضعيف شود ازدواج هم مشكل مى شود(2). باتوجه به شرايط موجود اقتصادى كه هزينه زندگى به شدت افزايش يافته, جوانانى كه از درآمد كافى براى ادامه حداقل زندگى برخوردار نيستند كمتر به خود جرإت مى دهند تن به ازدواج بدهند. همانطورى كه قبلا هم ذكر شد بسيارى از جوانان به دليل وجود چشم و هم چشميهاى نادرست و آداب و سننى كه هزينه هاى سنگين را موجب مى گردد, حتى مقدمات ازدواج را هم نمى توانند فراهم كنند. درنتيجه از فكر ازدواج نيز هراسانند و همين امر بر سن ازدواج آنها اثر مى گذارد.
اشتغال بين سن ازدواج و شغل, هم در مورد زنان و هم در مورد مردان همبستگى مثبتى وجود دارد(3). يعنى با بالارفتن تخصص و امكانات شغلى سن ازدواج نيز بالا مى رود. وارد شدن زنان به بازار كار باعث دگرگونيهاى مختلف گرديد كه مى توان تغيير بعضى ملاكهاى تعيين كننده سن ازدواج و افزايش سن زنان در هنگام ازدواج را ازجمله آنها دانست(4). استقلال مادى و معنوى آنها, يكى از شاخصهاى تعيين سن ازدواج شده است.بر مبناى داده هاى مربوط به سرشمارى سال 65 كشور, در جمعيت مردان شاغل, عموميت ازدواج بيشتر از جمعيت زنان شاغل بوده است و به همين صورت زنان شاغل هرگز ازدواج نكرده (31/8درصد) نسبت قابل ملاحظه اى را در مقايسه با مردان ازدواج نكرده (20/4درصد) به خود اختصاص داده اند(5). ملاحظه مى شود كه در بين زنان شاغل سن ازدواج نيز بالاتر است. زيرا از امكانات مادى و تخصصى بيشترى برخوردارند و براى كسب تخصص و بدست آوردن امكانات بهتر حرفه اى و همسر مناسب تر, بيشتر از زنان غير شاغل درنگ مى كنند. دليل ديگرى كه مى توان ذكر كرد و مربوط به مردان مى شود اين است كه اغلب ترجيح مى دهند با زنان كم سن تر از خود ازدواج كنند و از ازدواج با زنان هم سن و سال خود پرهيز مى كنند.بنا به دلايل متعددى كه مربوط به وضعيت كشور مى باشد مانند: هزينه هاى زياد, ايجاد اشتغال در بخشهاى صنعت و حتى كشاورزى, اختصاص يافتن بيش از سى درصد نيروى كار به بخش خدمات كه محتاج به اندوخته اقتصادى است, عدم تناسب بين نيازهاى تخصصى جامعه با هجوم گسترده نوجوانان به آموزشهاى مقدماتى اين تخصصها, عدم تناسب بين آموزش دبيرستانى و آموزش دانشگاهى به لحاظ كمى, طولانى شدن دوران آموزش حرفه اى و... امروزه جوانان ديرتر به بلوغ اقتصادى مى رسند(6). بلوغ اقتصادى بدون داشتن شغل مناسب امكان پذير نيست و در جامعه كنونى ما به دليل وجود تعارضهاى ساختارى در سيستم اجتماعىـ فرهنگى و به بيان ديگر تعارض در ارزشها از يك سو و تعارض در اهداف و وسايل از سوى ديگر, شرايط به گونه اى است كه جوانان همه شغلها را نمى پذيرند و يا نمى توانند بپذيرند و فقط تعداد محدودى شغل است كه همه طالب آن هستند و به علت نوع خاص